یعنى : «آیا مثل دفن مرده است که با اقدام بعضى، کفایت مىکند یا مثل اقامه نماز است که بر هر فردى عیناً واجب است ؟».
هر کدام از نظریهها طرفدارانى دارد. در اینجا، نکاتى وجود دارد که شاید بیان آنها مفید باشد؛ براى مثال:
1) از نظر «انکار قلبى» بر فرد فرد مردم واجب است که قلباً از گناه متنفر باشند؛ ولى از نظر «اقدام عملى و بیانى» همین که بعضى اقدام کنند، از دیگران ساقط مىشود.(53)
2) اگر مراد ما از معروف، احیاى تمام خوبیهاى جامعه است، باید تمام مردم قیام کنند؛ اما اگر مراد احیاى نماز، روزه، حج و ... است، اقدام گروهى کافى است. همچنین، اگر مراد از منکر برچیده شدن تمام مفاسداز تمام جامعه است، باید تمام مردم به پا خیزند؛ درست مثل نظافت کردن که اگر هدف ما نظافت همه خیابان ها، بازارها، مدارس، کوچهها و خانه هاست، این کار مربوط به همه مردم مىشود؛ ولى اگر هدف از نظافت، قسمتهاى جلو چشم و حساس است، قیام بعضى کافى است.(54)
امر به معروف و دعوت به حق، مخصوص یک گروه نیست
در جامعه، از نقش افراد غافل نشویم. اگر یک فوتبالیست در میدان بازى در برابر چشم دیگران از خدا یاد کند و برنامه هاى نماز جماعت را در میدان ورزشى احیا کند؛ و اگر یک دانشگاهى در وسط درس کلام خود را قطع کند و به نماز اول وقت بایستد؛ و اگر مجریان سیما سخن و برنامههاى خود را قطع کنند و در اول وقت به نماز بایستند، فرهنگ نماز اول وقت ترویج مىشود.
خاطره
روزى که شاه از ایران فرار کرد، امام خمینى در اطراف پاریس بود. صدها خبرنگار و فیلمبردار گرد ایشان جمع شدند تا سخنان ایشان را به طور مستقیم به دنیا مخابره کنند.
آن روز، مهمترین روز در تاریخ ایران و آن پیام هم مهمترین سخن امام بود.
همین که امام روى صندلى نشست و چند کلمهاى با دنیا سخن گفت، ناگاه از فرزند عزیزش که در کنار ایشان بود، پرسید: آیا اول وقت نماز شده است؟ گفت: بله، الان اول وقت نماز است.
امام سخن خود را که در تمام دنیا به طور مستقیم پخش مىشد، قطع کرد و به سراغ نماز رفت. همه خبرنگاران و فیلمبرداران متحیر شدند که چرا ناگهان سخن قطع شد. به آنان گفته شد: امام در اول وقت، سخنى با خدا دارد، نه با مردم»(55)